مینویسم برای او که نمیخواند!

جهانم بی تو معنایی ندارد....برگرد!

نه باورم نمی شه یعنی همه چی تموم شد چی تموم شد نه..........چقدر همه چی واست آسونه نه نه

تو كه اینجا باشی , دنیا سهم من میشه همیشه
روزای افتابی من با تو كه ابری نمیشه
بی خیال از اینجا رفتی , پشت سر نگاه نكردی
تو دلت نگفتی پس اون همه خاطره چی میشه
اگه مهربون می موندی دیگه تنها نمی موندم
خودمو پیدا می كردم , توی شب جا نمی موندم
لااقل یه بر بی انصاف , یه سلامی یه كلامی
كاشكی همون لحظه ی اول نامه هاتو می سوزندم
گوش بده به حرفام امشب اگه خوابی یا كه بیدار
این جدایی تا ابد نیست , برو به امید دیدار
اگه یه روزی دل تو تنگ گریه های من شد
بعد یه عمر كنج حسرت زیر سایه ی سپیدار

 

 

 از درد بي کسي دارم يواش يواش زار مي زنم – واسه تموم قصه ها اسم تو فرياد مي زنم

مي خوام بگم دوستت دارم ، عاشقتم تا آخرش، رسمش نبود که بي وفا منو کشتي از اولش

هيچي نخواستم غير تو و دوستت داشتم همينو بس- فکر نمي کردم که بري من مي مونم تو اين قفس

رفتي و من با خاطره عطر تن تو زنده ام – رفتي ولي بدون عزيز حقم نبود که بي توام ...

تو اين قمار بي کسي تنها منم بازيگرش- بازيچه دسته تو و بازيچه دست همه ...

از درد بي کسي دارم يواش يواش زار مي زنم .. واسه تموم قصه ها اسم تو فرياد مي زن

 

|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 15:34|مرحم|

 

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیستقلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….

انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم

 

|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 15:25|مرحم|

 

گاهی مرا یاد کنــــ !!

گاهی مرا یاد کنـــ !!

من همانم که اگر ساعتی از من بیخبر بودیــ ؛

آسمان را به زمین میدوختی . . .


 

|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 15:23|مرحم|

تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست...

تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست...

تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه كردم...

تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست...

تنهايي را دوست دارم زيرا در كلبه تنهائي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار كشيدنم را پنهان خواهد كرد...

زنــــــــــدگــی چیــست؟

اگــــر خنـــــــده است چـرا گـــــریه می کنیم

اگــــر گریـــــه است چرا می خنـــدیم

اگــــر مــــــرگ است چرا زنـــــدگی می کنیم

اگــــر زنـــــدگی است چرا می میـریم

اگــــر عشــــق است چرا به آن نمی رسیـــم

اگــــر عشــق نیست چرا عـاشقیـم؟؟؟؟

حالا واقعاْ زندگی چیست؟!

|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 15:21|مرحم|

برای تو ...

برای چشمهایت !

برای من ...

برای دردهایم !

برای ما ...

برای این همه تنهایی ...

ای کاش خــــــــــــدا کاری بکند !!



ادامه مطلـب
|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 15:7|مرحم|

ایــن روزهـــا همــه بــه مــن

دلـتــنـــگــی


هــدیــه مـی دهنــد


لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!


بــه خـــدا


تمــــامـ شــد


دلـــــــــــم...!

|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 15:5|مرحم|


دستــ ـم را بالا مــ ـی برم براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

 

 

 

 

 


و آسمان را پایین مــ ـی کشـــ ـم

مــ ـے خواهــــــ ـم بزرگــــــ ـی زمین را نشان آسمان دهـــــــ ـم !

تا بداند

گمشده ے من

نه در آغــــ ـوش او . . .

که در همین خاک بـــــــ ـی انتهاست

آنقدر از دل تنگـــــ ـی هایـــــــ ـم برایش

خواهــــــ ـم گفت


تا ســـ ـرخ شود . . .

تا نــــ ـم نــــ ـم بگرید . . .

آن وقت رهایش مـــ ـی کنــــــــ ـم

و مـــ ـی دانــــــ ـم

کســــــ ـی هــــــ ـرگــــــ ـز نــــــ ـخواهد دانست

غـــــــ ـم آن غروب بارانـــــــ ـی

همه از دلتنگـــ ـی هاے من بود . . . !

|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 15:4|مرحم|


 
نمی دانم كه دانست او دلیل گریه هایم را ؟
نمی دانم كه حس كرد او حضورش در سكوتم را ؟
و میدانم كه می دانست زعاشق بودنش مستم
وجود ساده اش بوده كه من اینگونه دل بستم



ادامه مطلـب
|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 15:0|مرحم|



همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد،

همیشه دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد،

همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند

و نه طبیبیست که مرا درمان کند


ادامه مطلـب
|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 14:52|مرحم|

دل نـبـر!

به فتح يا به ضم «ب» فرقے ندارد ...

هردويش جــــرمـ  است!!!

 

 ماسنجر 2012 2012 بنات, شباب, رومانسيهماسنجر 2012 2012 بنات, شباب, رومانسيهماسنجر 2012 2012 بنات, شباب, رومانسيه

 

مي دانی جان دلـم!؟

 اين شهر و تمام آدم هايش ترسناك اند...  اين شهر و تمام باكره هايش..

 روز و شب ندارد شايد شبها شهر من از حزن معصوم تر شود!

مي داني آرام جان؟! من از نگاه آدم های اين شهر،  از صداهایشان، از تاريكي درونشان.. ترسيده ام!

من از . . . .

 پ . ن : اینروز ها ابر ها بوی سکولاریته میدهدند
گرگها گرگ و میش به گوسفندان میزنند و تنها چوپان ها را میخورند و بر گوسفندان حکومت میکنند
تمام شب نوشته ها تب دارند
نخود فرنگی ها را دختر همسایه پاک میکند و پرنسس ها والس میرقصد
متولدین اوت تنها باکره های روی زمینند

|دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,| 14:50|مرحم|

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

MiSs-A